زمان آموزش بدون مدرسه فرا رسیده است!
چند سالی است که در گفتوگوهای کارشناسان آموزشی، واژهای تکرار میشود که در ابتدا عجیب و حتی ترسناک به نظر میرسد: «مرگ مدرسه».
به گزارش روز نو اصطلاحی که نه به معنای تعطیلی فیزیکی مدارس، بلکه به فرسودگی کارکردهای سنتی نظام آموزشی اشاره دارد. نسلی تازه در حال رشد است؛ نسلی که دیگر با همان الگوهای دهههای گذشته آموزش نمیبیند، یاد نمیگیرد و حتی معنا و انگیزهاش برای حضور در مدرسه متفاوت است. چند روز پیش «مصطفی قادری» رئیس دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه علامه طباطبایی به ایلنا این موضوع را باردیگر مطرح کرد: «این روزها دانشآموزان یا والدین آنان تمایل کمتری به مدرسه پیدا کردهاند یا اینکه در زمینه نتایج امتحانات نهایی و امتحانات پایاندورهها، ضعفهایی مشاهده میشود.
ملاحظه میکنید که میانگین معدل دانش آموزان سراسر کشور بین ۸ تا ۱۳ گزارش شده است. علت همه این کاستیها و دلسردیها این است که کارکرد مدرسه زیر سؤال رفته است.
در گذشته، کارکرد مدرسه این بود که دانش را از کتابهای درسی و ذهن معلم به ذهن دانشآموز منتقل کند تا دانشآموز آن را بیاموزد و با همان دانشی که فراگرفته است، تبدیل به یک کارمند شود یا در جایی مشغول به کار گردد و پستی به او محول شود.»
وی باور دارد که این کارکرد، پنجاه سال پیش کارکرد مناسبی بود. یعنی انتقال اطلاعات از کتاب درسی به ذهن دانشآموز، که باعث میشد که ما بتوانیم مثلاً کارمند یا شهروند تربیت کنیم.
اما این کارکرد در حال حاضر از بین رفته است. یعنی با انتقال دانشها نمیتوان شهروند مطلوب قرن ۲۱ تربیت کرد. در رسانهها، شبکههای اجتماعی و تلویزیون و اخیرا چتباتهای هوش مصنوعی مقدار زیادی اطلاعات و دانشهای آموزشی برای کودکان و نوحوانان وجود دارد، چنانچه نسل زد و آلفای ما روزانه شاید هفت یا هشت ساعت در این رسانهها در حال زندگی کردن هستند. من نمیگویم فقط آموزش میبینند، بلکه در آن محیط زندگی میکنند در حالی که ما این مکانها را مکان آموزش به حساب نمیآوریم.»
وی ادامه داد: «ولی باید بپذیریم که در دنیای امروز، برنامههای درسی غیررسمی و آموزش غیررسمی به سرعت در حال کنار زدن برنامههای درسی و آموزشهای غیررسمی هستند.
آموزش غیررسمی تعاریف گوناگونی دارد؛ مثلا فرستادن فرزندان به کلاس موسیقی، کامپیوتر یا هوش مصنوعی توسط پدر و مادر تا پرسه زدن دانش آموزان در فضای مجازی و پرسش از هوش مصنوعی و یا کار با ابزارهای هوش مصنوعی همگی جزو آموزشهای غیررسمی محسوب میشوند.
بنابراین، آموزش غیررسمی به چنان سطحی از اهمیت رسیده است که آموزش و برنامه درسی رسمی مدرسه را دچار زوال کرده است».
مصطفی قادری افزود: اکنون ما دانشآموزانی از نسل Z داریم که با ورود به دورهی راهنمایی در زمینه ادامه تحصیل دچار گسست معنایی و هویتی میشوند و این پرسش برایشان مطرح میشود که آیا برنامههای درسی فعلی مدرسه واقعاً به درد آنان میخورد یا خیر؟ مثلاً آیا آنچه ساعتها وقت صرف آن میکنند میتواند در بازار کار، زندگی آنان را تأمین کند؟ این نگاه نسلهای جدید ممکن است از نگاه نسلهای گذشته ساده لوحانه به نظر برسد، اما واقعگرایانهتر است.
به نوعی میتوان گفت این بچهها از ما زرنگتر هستند؛ نه به معنای باهوشتر بودن، بلکه از این جهت که اطلاعات بیشتری از طریق دنیای مجازی دریافت میکنند و به خوبی آگاهاند که محتوای درسی مدرسه چیزی نیست که بتوان با آن زندگی کرد و در زمانه آنها حتی مدارک و مدارج تحصیلی در زندگی واقعی مانند گذشته ارزشمند نیستند.
وی در ادامه گفت: دقت کنید که یک کودک در هر دقیقه به سرعت چندین صفحه را در سامانههای مجازی نگاه میکند و به دنبال اطلاعات میگردد. نسل Z، «زامبی اطلاعات» هستند و به این صورت بار آمدهاند که باید پیوسته اطلاعات دریافت کنند. این اطلاعات باعث میشود که آگاهی بیشتری نسبت به آینده و گذشته خود پیدا کنند.
ضرورت دگردیسی در نظام آموزش و پرورش
این گفتهها در شرایطی مطرح میشود که امروز اگر پای صحبت دانشآموزان بنشینیم، میشنویم که بسیاری از آنان مدرسه را نه بهعنوان فضایی برای کشف، بلکه بهعنوان محل اجبار و تکرار میشناسند.
در حالی که جهان بیرون، با شبکههای اجتماعی، آموزشهای آنلاین و تجربههای آزاد یادگیری، فرصتهایی بیسابقه برای رشد فردی و خلاقیت فراهم کرده است، مدرسه ایرانی هنوز درگیر انتقال خشک اطلاعات و انباشت محفوظات است.
همین شکاف میان زندگی واقعی و فضای رسمی آموزش، ریشه همان «مرگ مدرسه» است که کارشناسان از آن سخن میگویند. یک کارشناس آموزشی در این رابطه معتقد است که: «آموزش و پرورش رسمی ایران نیازمند تحولی عمیق در محتوا و روش است. دیگر نمیتوان نسل دیجیتال را با کتابهای تکراری و نظام ارزیابی دهه شصتی آموزش داد. دانشآموز امروز، مخاطبی متفاوت است؛ پرسشگر، بیحوصله از سخنرانیهای یکطرفه و عادتکرده به یادگیری از مسیر تجربه، تصویر و تعامل. آموزش سنتی، اما هنوز بر پایه انضباط از بالا، حفظیات و آزمونهای نهایی بنا شده است.
نتیجه آنکه آموزش غیررسمی — از پلتفرمهای مجازی تا کلاسهای آزاد مهارتی — آرامآرام جای مدرسه رسمی را میگیرد.» محمدرضا نیک نژاد در ادامه به خبرنگار «آرمان امروز» افزود: «به تعبیر یکی از اساتید تعلیم و تربیت، «آموزش غیررسمی دارد رسمی میشود و آموزش رسمی دارد غیررسمی میمیرد». این همان زنگ خطری است که نشان میدهد اگر نظام آموزشی پوستاندازی نکند، جامعه عملاً مسیر یادگیری را به نهادهای دیگر واگذار خواهد کرد.»
پزشکیان هم متوجه شده
یک کارشناس با اشاره به اینکه دولت نیز نشانههایی از درک این وضعیت را بروز داده است، میافزاید: «رئیسجمهور در برنامههای اخیر خود بر تحول کیفی در نظام آموزش و پرورش تأکید کرده و پروژههایی در حوزه نوسازی مدارس، ارتقای مهارت معلمان و بازنگری در محتوا را مطرح ساخته است.
اما پرسش اصلی اینجاست که آیا این برنامهها صرفاً به توسعه کالبدی مدارس ختم میشوند، یا قرار است مفهوم «مدرسه» را نیز بازتعریف کنند؟ تحول واقعی تنها با ساختن دیوارهای تازه رخ نمیدهد؛ باید دیوارهای ذهنی را نیز فرو ریخت. محتوای درسی باید بر زندگی واقعی دانشآموز تکیه کند، مهارتهای زیستن، گفتوگو، خلاقیت و تفکر انتقادی را آموزش دهد. معلم باید از «انتقالدهنده» به «راهنما» تبدیل شود و کلاس از فضای رقابت نمرهای به میدان تجربه و کشف بدل گردد.
اگر چنین نگاهی در سیاستگذاری آموزشی شکل بگیرد، شاید بتوان گفت مدرسه نمیمیرد، بلکه دوباره متولد میشود. مرگ مدرسه در واقع مرگ شکل کهنهای از آموزش است؛ همان شکلی که سالهاست میان کتابهای درسی خاک میخورد و هیچ نسبتی با دنیای متغیر بیرون ندارد.» در پایان باید گفت که جامعه امروز ایران به نسلی نیاز دارد که نه تنها بداند، بلکه بتواند بیندیشد و عمل کند. تحقق این هدف بدون بازتعریف بنیادین مدرسه ممکن نیست. شاید وقت آن رسیده که بپذیریم «مرگ مدرسه» الزاماً یک پایان نیست، بلکه مقدمهای برای تولد آموزش نو در ایران است.