زیبایی که دیگر در استان های شمالی دیده نمی شود!

منکن، نویسنده آمریکایی که به دفاع از عقلانیت و شکگرایی و انتقاد از اخلاقگرایی سطحی شهره است، جمله معروفی دارد که میگوید: «برای هر مسئله پیچیده یک راهحل ساده، نسبتا سریع و حتما غلط وجود دارد».
به گزارش روز نو مسئله مدیریت پسماند بهصورت کلی مسئلهای بسیار پیچیده، چندبعدی و نیازمند تخصصهای مختلف است، طبیعتا این مسئله در منطقهای با پیچیدگیهای محیطزیستی، فرهنگی و تاریخی، اجتماعی و اقتصادی شمال ایران نیازمند تلفیقی از روشهای فنی و مدیریتی در سطح محلی و منطقهای است.
منکن، نویسنده آمریکایی که به دفاع از عقلانیت و شکگرایی و انتقاد از اخلاقگرایی سطحی شهره است، جمله معروفی دارد که میگوید: «برای هر مسئله پیچیده یک راهحل ساده، نسبتا سریع و حتما غلط وجود دارد». مسئله مدیریت پسماند بهصورت کلی مسئلهای بسیار پیچیده، چندبعدی و نیازمند تخصصهای مختلف است، طبیعتا این مسئله در منطقهای با پیچیدگیهای محیطزیستی، فرهنگی و تاریخی، اجتماعی و اقتصادی شمال ایران نیازمند تلفیقی از روشهای فنی و مدیریتی در سطح محلی و منطقهای است.
در عین حال باید بدانیم هیچ، تأکید میکنم هیچ، نسخه شفابخشی وجود ندارد که بتواند بهتنهایی این مسئله را حل کند یا حتی در مسیر حل آن گام بردارد.
استان گیلان با سرسبزی و خاک حاصلخیز، با فرهنگ غنی و گشوده، با تنوع زیستی قابل توجه، مانند بسیاری مناطق دیگر کشور دچار مسائل و مشکلات متعددی است که زمینخواری و تغییر کاربریهای گسترده و سازماندهیشده و پسماند از مهمترین آنهاست.
این مشکلات حاصل دههها بیتدبیری در نظام برنامهریزی کشور، حضور مدیران ناکارآمد، محافظهکار و عموما غیرمتخصص و غیرمتعهد، بخشینگر آن هم از سطحیترین نوع بخشینگری، ضد علم و عافیتاندیش است که طبیعتا یکشبه حل نخواهد شد.
با این حال، تغییر نگرش مدیریتی، جسارت مدیران ارشد کشور، همراهی دولت و ملت و داشتن برنامه جامع عملیاتی میتواند ما را به کمرنگترکردن مسائل و مشکلات طی دهههای آینده امیدوار کند. تأمین تجهیزات و فناوریهای نوین مدیریت پسماند ازجمله ریجکتسوزها، تحت تأثیر محدودیتهای اقتصادی و بهطور محدود تحریمها قرار گرفته است.
البته مشکلات اصلی مثل بیشتر حوزههای مدیریتی کشور، ناشی از فساد، تعارض منافع و ضعف نظارت در تصمیمگیری و تخصیص منابع است؛ جایی که منافع مالی پیمانکاران و افراد ذینفوذ بر کارایی سیستم ارجحیت یافته است.
تولید روزانه بیش از ۲ هزار تن زباله
در استان گیلان در شرایط عادی روزانه بیش از دو هزار تن و در فصول گردشگری دوهزارو ۵۰۰ تا سه هزار تن زباله تولید میشود. ۲۶ مرکز دفن شناختهشده شهری و حدود ۶۵ مرکز دفن غیررسمی وجود دارد که حدود هزارو ۶۰۰ تن از این زباله را در خود جای میدهند و بقیه زبالهها در جنگلها، حاشیه رودخانهها و زمینهای کشاورزی رها میشوند.
میزان تفکیک از مبدأ، با اجرا در ۴۴ درصد شهرهای استان و با پوشش متوسط ۵۰ درصد جمعیت شهری و با مشارکت حدود ۱۰ درصد خانوارها پیگیری میشود که نشاندهنده این است که با وجود اینکه سالها شعار تفکیک از مبدأ را که حلقه اول چرخه مدیریت پسماند است، دادهایم، عملا توفیق چندانی نداشتهایم. علاوه بر این، هیچیک از محلهای دفن موجود، بهداشتی و استاندارد نیستند.
به دلیل بالابودن سطح آبهای زیرمینی، عملا امکان دفن عمیق نیز وجود ندارد؛ چراکه موجبات آلودگی آب، خاک، آبزیان و افزایش ریسک ابتلا به بیماریهای مختلف برای جمعیت متأثر از محلهای دفن غیربهداشتی مانند سراوان را به وجود میآورد.
به علت تراکم بالای جمعیت، ارزش بالای اقتصادی اراضی، جنگلیبودن بیشتر زمینها و نبود امکان واگذاری این اراضی برای محل دفن، محاصره اراضی توسط مالکان خصوصی و... عملا امکان ایجاد محلهای دفن مناسب بسیار غیرمحتمل است.
برخی از شهرهای استان مانند املش و رودسر فاقد مرکز دفن، آستارا دارای مرکز دفن واقع در داخل پناهگاه حیات وحش، تالش دارای پنج مرکز دفن غیراستاندارد در محلهای ساحلی و کنار رودخانهای و برخی شهرها نیز دارای محلهای دفن مشترک و غیراستاندارد هستند.
نمونه بارز این محلهای دفن بیضابطه، محل دفن سراوان است؛ تپهای از زباله که سالهاست شیرابههای سمی آن (۴۰۰ لیتر شیرابه بهازای هر تن در روز) به جنگل و رودخانه میریزد. اما سراوان تنها یکی از دهها محل دفن غیربهداشتی در استان است. آلودگی خاک و منابع آب، ازبینرفتن پوشش گیاهی، نابودی زیستگاههای جنگلی، گسترش بوی تعفن و حشرات و شیوع انواع بیماریها از پیامدهای مستقیم این وضعیت است.
سوزاندن زباله و انتشار گازهای آلاینده
در استانی که زمینها ارزش کشاورزی بسیار بالایی دارند، دفن زباله در خاک، عملا یعنی تخریب پایدارترین سرمایه طبیعی منطقه. از سویی سوزاندن خانگی بهعنوان راهحلی ناگزیر، اما خطرناک توسط مردم محلی بهویژه در روستاها مورد استفاده قرار میگیرد.
در بسیاری از روستاهای شمال، مردم مواد بازیافتپذیر را جدا کرده و به خریداران محلی زباله میفروشند، همچنین مواد قابل کمپوست (بقایای مواد غذایی و...) را به مصرف حیوانات خانگی میرسانند.
اما باقیماندههای غیرقابل بازیافت به دلیل نبود امکانات جمعآوری استاندارد، اغلب در حیاط، اطراف خانهها و روستاها سوزانده میشوند. این سوزاندنهای محلی، به دلیل دمای پایین احتراق، باعث انتشار گازهای آلاینده خطرناک و دیوکسینها و همچنین تخریب خاک و میکروارگانیسمهای مفید آن میشوند.
در واقع، یک رفتار ناگزیر به بحرانی زیستمحیطی و بهداشتی تبدیل شده است. در بسیاری از روستاهای شمال مشاهده کردهایم که مواد غیرقابل بازیافت مانند کیسههای پلاستیکی، پوشک بچه، نوار بهداشتی و... که در زمینهای کشاورزی یا جنگلی و عموما توسط مسافران و گاهی هم افراد محلی رها شدهاند، توسط مردم محلی دلسوز، با فرغون جمعآوری و در همان زمینهای کشاورزی اطراف روستا سوزانده میشوند که قطعا از ناچاری، نداشتن اطلاعات کافی از مخاطرات این روش و البته دلنگرانی صادقانه و حق طبیعی آنها برای داشتن محیطی سالم و پاکیزه است.
در کنار ضعف زیرساختی حوزه مدیریت پسماند و تجهیزات قدیمی و فرسوده، واقعیت فرهنگی خاص شمال ایران نیز مسئلهای جدی است. واقعیت تاریخی و تجربی شمال در بسیاری از روستاها این است که مردم اجازه نمیدهند فردی از روستای مجاور زباله خود را در محدوده آنها دفع کند. همچنین درگیریهای جدی در شهرها و مناطق روستایی استانهای شمالی بر سر ممانعت از تلنبارکردن زبالههای یک شهر در منطقهای دیگر وجود دارد؛ مانند درگیریهای مناطق سمسکنده و کیاسر برای جلوگیری از انتقال زباله ساری به این مناطق، همچنین تنشهای اجتماعی در اعتراض به انتقال زباله به محل دفن سراوان که هزینههای اجتماعی بسیاری نیز ایجاد کرده است.
چندی است وقتی در روستاهای مناطق شمالی رانندگی میکنید، خبری از سطل آشغالهای خیابانهای اصلی نیست. اگر پرسوجو کنید، به شما خواهند گفت: «مردم سایر روستاها یا مسافران زبالههایشان را به این روستا میآورند و ما از پس زبالههای خودمان برنمیآییم چه برسد به زبالههای دیگران». اگرچه این نگاه ریشه در احترام به زمین و همچنین مرزهای محلی دارد، اما در شرایط کنونی به مانعی برای مدیریت منطقهای پسماند تبدیل شده است؛ به نحوی که بیشتر زبالهها در جنگل، کنار رودخانهها، سواحل، تالابها و... رها میشوند و تا مدتها روی خاک باقی میمانند.
غیر از اثرات بهداشتی و سلامتی برای انسان و دام، آلودگی منظر و خستگی و فرسایندگی روان مشاهدهکننده، تخریب اکوسیستمها، در نهایت با یک لودر به زیر خاک فرستاده میشوند تا تلی دیگر دوباره ایجاد شود که این رویه خود مسائل محیطزیستی حادتری را ایجاد خواهد کرد.
در چنین شرایط فرهنگی و اجتماعی که مزید بر تجهیزات قدیمی، غیراستاندارد و فرسوده انتقال و... است که حتی در موردی باعث مرگ در روستاهای اطراف محل دفن ساری نیز شده است، تمرکز دفن یا انتقال زباله به نقاط خاص نهتنها دشوار، بلکه از نظر اجتماعی غیرقابل پذیرش است. مدیریت پسماند باید با حساسیت کامل نسبت به فرهنگ و رفتار مردم محلی طراحی شود.
از سویی با توجه به نزدیکی سکونتگاهها در نواحی شمالی ایران و موزاییکیبودن طرحهای جامع شهری و هممرزبودن تقریبی طرحهای هادی روستایی با یکدیگر و ارزشمندبودن اراضی پیرامون روستا از منظر اکولوژیک و همچنین کشاورزی، انتقال پسماند برای امحا یا دفن به خارج از محدوده روستاها، پیامدهای اجتماعی خواهد داشت که ممکن است منجر به ابترشدن فرایند امحا یا دفن شود.
استانهای شمالی در حال دفنشدن زیر پسماند
همانگونه که در ابتدای مطلب آورده شد، بدیهی است هیچ راهحلی بدون در نظر گرفتن تمام پیچیدگیهای جامعه هدف و همکاری کلیه ذیمدخلان منتج به نتیجه مطلوب نخواهد شد.
اجرای کامل حلقه مدیریت پسماند یعنی اجتناب از خرید و تولید پسماند، کاهش تولید پسماند در مبدأ، استفاده مجدد، بازیافت، تعمیر و بازیابی کالاها (استفاده از یک کالا با کاربردی متفاوت) بهعنوان گام اولیه مدیریت پسماند، نیازمند راهکارهای فرهنگی و مدیریتی است که براساس آمار پیشگفته و به دلایل متعدد، توفیق چندانی نداشته است؛ بهگونهای که استانهای شمالی و به طریق اولی گیلان در حال دفنشدن زیر پسماند هستند و تقریبا نقطهای از استان گیلان را نمیتوان یافت که در حین حرکت چشم بیننده به تلهای زباله نیفتد.
از سویی گامهای بعدی این حلقه یعنی کمپوست، سوزاندن و دفن بهعنوان آخرین راهحلها هم به درستی اجرا نشدهاند. محلهای دفن با مکانیابیهای کاملا نادرست، راهبری و مدیریتهای غیراستاندارد و غیرعلمی هر یک خود به مسائلی پیچیده و بهنوعی لاینحل تبدیل شدهاند.
از سوی دیگر، زبالهسوزهای شهری برنامهریزیشده نیز با پیشرفت اندک در مرحله ساخت فاصلهای طولانی تا بهرهبرداری دارند که این زبالهسوزها نیز در صورت نبود مدیریت درست و پایش مداوم و مستمر و منظم خروجی و عملکرد، خود گریبانگیر استانهای شمالی خواهند شد.
از سویی کارخانجات کمپوست (برخی از آنها چندین بار توسط مسئولان کلنگزنی شدهاند) یا اساسا اجرا نشدهاند یا در صورت اجرا، به دلیل اجرانکردن تفکیک از مبدأ و ضعف مدیریت تجارب موفقی نداشتهاند.
شاید همین تجارب ناموفق و برخی اخبار درباره احتمال بروز فساد در معاملات مربوط به خرید این دستگاهها، سبب شدهاند به یکی از روشهای مرسوم مدیریت پسماند که در بسیاری مناطق جهان از جمله روستاهای اروپا و برخی شهرها و روستاهای کوچک ژاپن تجارب موفقی به جا گذاشتهاند، بدبینانه نگریسته شود. تجارب گذشته نشان داده است که انتخاب محل دفن، خرید زبالهسوزها و تجهیزات و قراردادهای پیمانکاری گاهی به دلیل منافع شخصی یا گروهی از رعایت الزامات علمی و محیطزیستی دور مانده است.
تجربه جهانی استفاده از ریجکتسوزها
بخشی از پسماندهای هر سکونتگاهی غیرقابل بازیافت، غیرقابل کمپوست و بازیابی است مانند تنظیفات پارچهای، چرم، کیسههای نایلونی و... (براساس گزارش طرح جامع مدیریت پسماند استان گیلان تقرییا کمتر از ۱۰ درصد پسماندهای شهری در این دسته قرار میگیرند که طبیعتا در مناطق روستایی این مقدار کمتر است).
تجارب جهانی، استفاده از ریجکتسوزهای کوچکمقیاس را به عنوان مرحلهای در امکان تکمیل چرخه مدیریت پسماند در نظر میگیرد.
قبل از پرداختن به تجارب جهانی لازم است، بررسی مختصری از تفاوتهای زبالهسوز و ریجکتسوز داشته باشیم. در مواجهه با پسماندهای غیرقابل بازیافت، دو رویکرد رایج وجود دارد: زبالهسوز (Waste-to-Energy) و ریجکتسوز (Reject-to-Energy). در زبالهسوزها کل پسماند شهری (تر و خشک) سوزانده میشود.
این روش پرهزینه، عموما دارای آلایندگی بیشتر و نیازمند تجهیزات و راهبری پیچیده است و باعث از بین رفتن مواد بازیافتپذیر نیز میشود، در صورتی که در ریجکتسوزها فقط بخش غیرقابل بازیافت زبالهها سوزانده میشود. قبل از آن، مواد بازیافتپذیر وتر جدا شده و به تولید کود یا بیوگاز اختصاص مییابند.
این روش حجم زباله دفنی را کاهش داده، انرژی بهدستآمده بیشتر و آلایندگی کمتری دارد و به چرخه بازیافت آسیب نمیزند. ضمن اینکه علاوه بر اینکه پیشنیاز استفاده از ریجکتسوز اجرای کامل تفکیک از مبدأ است، نسبت به سوزاندن در محیط باز که عموما توسط خود مردم در روستاها انجام میشود در صورت عملکرد و راهبری علمی و درست برخی آلایندهها مانند دیاکسینها تشکیل نشده و سایر آلایندهها نیز کمتر تولید میشوند.
در دستورالعمل ابلاغی مورخ ۰۱/۰۸/۹۶ سازمان حفاظت محیط زیست به ادارات کل استانی، ریجکتسوزها به عنوان مرحله تکمیلی حلقه مدیریت پسماند حسب شرایط اقتصادی، اجتماعی، جغرافیایی و فرهنگی مورد تأیید و حتی توصیه قرار گرفتهاند تا با بازیابی انرژی از طریق فرایندهای تبدیل حرارتی از پسماندهای غیرقابل بازیافت به عنوان راهکاری در مدیریت پایدار پسماند عمل کنند.
یونپ در سال ۲۰۲۰ اعلام کرده حدود ۳۸ درصد کل زبالهها در جهان غیرقابل کنترل دانسته شدهاند که یا دفن میشوند یا در فضای باز سوزانده میشوند.
بین ۴۰۰ هزار تا یک میلیون نفر در سال در کشورهای در حال توسعه به دلیل نبود مدیریت درست پسماندها از بین میروند. تا دهه۱۹۵۰ میلادی، ژاپن در عمل جامعهای بازیافتمحور بود؛ بهگونهای که درصد بیشتری از پسماندها نسبت به امروز بازیافت میشد. اما با آغاز رونق اقتصادی پس از جنگ جهانی دوم، کارخانهها شروع به تولید حجم زیادی از پسماندهای صنعتی کردند و پروژههای توسعه شهری نیز مقدار قابل توجهی زباله ساختمانی تولید میکردند.
در نتیجه، حجم پسماند در ژاپن طی ۲۰ سال حدود پنج برابر افزایش یافت و از ۸.۹ میلیون تُن در سال ۱۹۶۰ به ۴۳.۹ میلیون تُن در سال ۱۹۸۰ رسید که برای مدیریت این حجم عظیم زباله، شهرداریهای بزرگ و کوچک در سراسر کشور مبالغ هنگفتی از مالیات عمومی را صرف ساخت زبالهسوزها کردند.
سرعت افزایش زبالهها بهقدری زیاد بود که حتی سیستمهای جمعآوری نیز توان همگامشدن با آن را نداشتند. اما از دهه ۱۹۸۰به بعد و همزمان با برنامههای آموزشی مدیریت پسماند رفته رفته نیاز به زبالهسوز کاهش یافت، در عین حال با توجه به ترکیب زباله منطقه (۳۰ درصد زباله تر) شهرداریها با ارائه کمکهای مالی، مردم را ترغیب به تبدیل این زبالهها به کمپوست کردند که با مشارکت ۹۷ درصدی مردم (مقایسه کنید با مشارکت ۱۰ درصدی در گیلان) تعداد کمتری از دولتهای محلی به سوزاندن زباله در فضای باز ادامه دادند و سیاستهای مدیریت پسماند به صورت جدیتری دنبال شد.
در راستای همین رویکرد، شهر کامیکاتسو در سال ۲۰۱۷ پروژهای را آغاز کرد که بر اساس آن، به خانوادههای دارای نوزاد تا یکسالگی «بستههای آغازین پوشک پارچهای» اهدا میشود. برخلاف پوشکهای یکبارمصرف که باید سوزانده شوند، پوشکهای پارچهای قابل شستوشو و استفاده مجدد هستند و از این طریق به کاهش زباله کمک میکنند.
در حقیقت وقتی با حجم انبوهی از زبالههای رهاشده مواجه شدند با استفاده توأمان از تکنولوژی و کار فرهنگی مسئولانه، مستمر، جدی و مداوم به سمت برنامه پسماند صفر حرکت کردند. تجربه موفق استفاده از ریجکتسوزها در روستاهای اتحادیه اروپا و همچنین روستای کامیکاتسو (Kamikatsu) ژاپن بسیار مورد توجه قرار گرفته است.
روستای کامیکاتسو با جمعیتی حدود ۱۵۰۰ نفر، به عنوان اولین «شهر بدون زباله» ژاپن شناخته شده است. بیش از ۸۰ درصد از پسماندها بازیافت یا کاهش یافتهاند و سوزاندن فقط محدود به مواد غیرقابل بازیافت مانند پوشکهای یکبارمصرف و PVC است. طی یک برنامه زمانی میانمدت، اجرای سیستم بازیافت با ۴۵ دسته مختلف پسماند و پایش سختگیرانه عملکرد، نمونهای از موفقیت ریجکتسوز در مقیاس کوچک و محلی را به نمایش گذاشته است.
کشورهای فرانسه و آلمان در اروپا و همچنین سنگاپور و مالزی در آسیا که هرکدام در دهههایی با حجم انبوهی از زبالههای غیرقابل بازیافت خانگی مواجه بودهاند، ناچار به استفاده از ریجکتسوز و حتی زبالهسوزهای کوچکمقیاس شدهاند و همانند تجربه کامیکاتسو با افزایش بازیافت، کمپوست و تفکیک از مبدأ نیاز به استفاده از زبالهسوزها را کاهش دادهاند.
فاجعهای تمامعیار
بدیهی است در دنیای ایدئال انتظار این بوده که با اجرای کامل و جامع حلقههای اولیه مدیریت پسماند طی حداقل ۲۵ سال اخیر که بودجههای مناسبی برای فرهنگسازی اختصاص یافته، تعداد فعالان و سمنهای محیطزیستی رشد بسیار بالایی داشته و بسیاری از سمنها به صورت تخصصی روی مسئله پسماند کار میکنند، اکنون کشور در مرحلهای میبود که با افزایش ۵R، شاهد کاهش چشمگیر حجم زبالهها، تعطیلی محلهای دفن غیربهداشتی، استانداردسازی محلهای دفن، کاهش نیاز به استفاده از تکنولوژی زبالهسوز بهویژه در مناطق شمالی بودیم، ولی متأسفانه شرایطی که در حال حاضر کشور و بهویژه استانهای شمالی با آن مواجهاند، با چشمانداز ایدئال فاصلهای غیرقابل چشمپوشی دارد و به یک فاجعه تمامعیار بیشتر میماند (دلایل این موفقنبودن خود بحث مفصلی است که در این مقاله نمیگنجد).
بدیهی است اگر با همین شیوههای مدیریتی و راهکارهای نیمهتمام و ناقص اجراشده و حرکتهای نمایشی و فانتزیهای عجیب حرکت کنیم، قطعا نهتنها به نقطه مطلوب نخواهیم رسید، بلکه شرایط روز به روز فاجعهبارتر خواهد شد. راهحل در اجرای ترکیبی از روشهای فنی، فرهنگی و البته شجاعت مدیریتی، از توسعه زیرساختهای بازیافت، فرهنگسازی، استفاده از تجهیزات و فناوریها با رعایت کیفیت خوراک ورودی طبق استانداردهای تعریفشده، توأم با مشارکت آگاهانه، مستمر و فعال مردم، شفافیت مالی در خرید تجهیزات و مقابله با تعارض منافع، همچنین پایش و نظارت دقیق عملکرد و خروجی تکنولوژیها و تجهیزات مورد استفاده توسط مراجع ذیربط از دهیاریها و شوراهای محلی تا ادارات کل حفاظت محیط زیست استانهاست.
فقط با رعایت این اصول و احترام به مدیریت خرد و محلی، میتوان گیلان را از زیر آوار پسماندها رهانید، سلامت محیط زیست و خاک کشاورزی را حفظ کرد و از انرژی نهفته در پسماندها بهره برد.